توضیحات
قسمت هایی از کتاب پریا

 بانو سرش را از پنجره بیرون آورد و بادقت نگاهی به حیاط انداخت، اما هیچ اثری از پریا نبود. به ناچار پنجره را بست و مدتی بعد از پله های حیاط پایین آمد. کنار حوض ایستاد و بلند صدا زد: -پریا… پریا، باز تو کجا رفتی دختر؟ اما هیچ صدایی جز صدای خش خش برگها و صدای آواز دسته جمعی گنجشکان به گوشش نخورد، هنوز بلاتکلیف ایستاده بود، غافل از اینکه یک جفت چشم سیاه و شیطان، از لابه لای شاحه های درخت او را تماشا می کند. بار دیگر صدایش در حیاط موج برداشت: -پریا، مامان کجایی؟ 

528 صفحه

حمل و نقل کالا
حمل و نقل کالا

نقد و بررسی‌ها

هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.

اولین کسی باشید که دیدگاهی می نویسد “کتاب پریا اثر ر.اکبری”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شما باید وارد حساب خود شده باشید تا قادر به اضافه کردن تصاویر در نظرات باشید.